در حریم اهل دل گر به چشم دل جانا، جلوه های ما بینی در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی راز آسمان ها را، در نگاه ما خوانی نور صبح گاهی را، بر جبین ما بینی در مصاف مسکینان، چرخ را زبون یابی با شکوه درویشان، شاه را گدا بینی گر طلب کنی از جان، عشق و دردمندی را عشق را هنر یابی، درد را دوا بینی چون صبا ز خار و گل، ترک آشنایی کن تا به هر چه روی آری، روی آشنا بینی نی ز نغمه وا مانَد، چون ز لب جدا مانَد وای اگر دل خود را، از خدا جدا بینی تار و پود هستی را سوختیم و خرسندیم رند عافیت سوزی، همچو ما کجا بینی؟ تابد از دلم شب ها، پرتوی چو کوکب ها صبح روشنم خوانی، گر شبی مرا بینی ترک خودپرستی کن، عاشقی و مستی کن تا ز دام غم خود را، چون «رهی» رها بینی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری