فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #electricalsafety #flydragon #weatherproofbox #petcare #opeypet
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    در باره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • Arabic
  • Bengali
  • Chinese
  • Croatian
  • Danish
  • Dutch
  • English
  • Farsi
  • Filipino
  • French
  • German
  • Hebrew
  • Hindi
  • Indonesian
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Portuguese
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu
  • Vietnamese

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

شبتون بخیر دوستان

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
12 ساعت قبل

عشق مادربزرگ

به چروک صورتش چین انداخت
وگفت: به حرف بقیه گوش نده بچه جون.
اگه واقعا دلت باهاشه کار خودت رو بکن و پاش بمون.
منم تو چهارده سالگی
دلم با پسر سبزی فروش محل بود.
یه روز شیش صبح مامانم یه زنبیل داد دستم گفت برو یکم سبزی آشی بگیر.
وقتی برگشتم خونه تو زنبیلم هم سبزی آشی بود
هم عشق پسر سبزی فروش.
جفتمون دل داده بودیم بهم.
هر روز میومد محل مون سبزی بفروشه...
منم هرروز هوس آش میکردم
و به هواش میرفتم سبزی آشی بگیرم.
چند وقت بعد اومد خواستگاریم.
آقام گفت نه.
گفت تک دخترمو با این همه دبدبه و کبکبه نمیدم به یه سبزی فروش.
اونموقع هم مثل الان نبود که زجه بزنی، غذا نخوری، ناز کنی قبول کنن.
وقتی آقات میگفت نه یعنی نه
ننم خدا بیامرز فهمیده بود دلم همراه اون سبزی آشی ها رفته.
یه بارم که جرأت کرده بودم و بهش گفته بودم میخامش
گفته بود الان داغی...
چند وقت دیگه از سرت میفته و دلت خنک میشه.
ننم راست میگفت.
چند وقت بعد از سرم افتاد.
اما از دلم نه.
الان چند سالمه مادر جون؟ هفتادوسه.
این همه سال گذشته و هنوز از دلم نیفتاده.
همه میگن از سر باید بیافته...
اما دل مهمه.
دله که سرو به باد میده.
دله که مثل قفسه.
یکی که میافته توش دیگه راهی واسه رفتن نداره.
دیگه در بازی نیست که بخواد ازش فرار کنه و از دلت بیافته.
حالا مادر جون...
اگه تو دلت افتاده از دستش نده.
چون هفتادو سه سالت هم که بشه از دلت نمیفته.
‎‌‌‎

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
1 روز پیش

صبح یعنی سلام به خداوند پاک
سلام به همه خوبان جهان
سلام به تو دوست من
و به الطاف بیشمار خداوند
سپاس از این که باز هم
فرصت دیدار و نعمت زندگی
بر ما ، چه زیبا ارزانی شده
صبح شما بخیر وخوشی

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
1 روز پیش

شبتون بخیر دوستان

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
1 روز پیش

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
1 روز پیش

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 1 out of 1828
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت