ای چشم مهربانی ، من تشنه نگاهم این چشم بی ستاره در پیش تو گواهم
مهتاب شب نشانی از گوشه نگاهت ای اقرب الوریدم ، در شام و صبحگاهم
دانم که تو همانی ، دانی که من همینم ای درکرم یگانه ، ای بهترین پناهم
هر دم روان به کویی، پر می کشم به سویی سرگشته و پریشان ، گمگشته خضر راهم
بازم نسیم رحمت بر ما وزید و مهرت بار دگر کرم کن ، افزونتر از گناهم
من با سروش قدرت مبهوت مهربانی بر سفره می نوازی، با آنکه روسیاهم
نقشی نشسته بر دل از عکس ماه چشمت
ای ماه مهربانی من غرق اشک و آهم
کاهی شود چو کوهی گر تو نظر نمایی بنما نظر که بی تو پیوسته همچو کاهم
باز آمدم دوباره بار گنه فزونتر
لب می گزم بسی بر این عمر پر تباهم
ما را اگر نباشد نزد تو آبرویی
چنگ توسلم شد موالی سر به چاهم
مهتاب شب نشانی از گوشه نگاهت ای اقرب الوریدم ، در شام و صبحگاهم
دانم که تو همانی ، دانی که من همینم ای درکرم یگانه ، ای بهترین پناهم
هر دم روان به کویی، پر می کشم به سویی سرگشته و پریشان ، گمگشته خضر راهم
بازم نسیم رحمت بر ما وزید و مهرت بار دگر کرم کن ، افزونتر از گناهم
من با سروش قدرت مبهوت مهربانی بر سفره می نوازی، با آنکه روسیاهم
نقشی نشسته بر دل از عکس ماه چشمت
ای ماه مهربانی من غرق اشک و آهم
کاهی شود چو کوهی گر تو نظر نمایی بنما نظر که بی تو پیوسته همچو کاهم
باز آمدم دوباره بار گنه فزونتر
لب می گزم بسی بر این عمر پر تباهم
ما را اگر نباشد نزد تو آبرویی
چنگ توسلم شد موالی سر به چاهم
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری