گاهی باید یڪ سیلی محڪم از روزگار بخوریم
تا حواسمان جمع شود…
تا خیلی بیخودی ها را ڪنار بگذاریم و
خیلی با ارزش ها را جدی بگیریم……
گاهی نہ چترِ بالایِ سرمان را می بینیم
نہ دستی ڪہ چتر را نگاه داشتہ……
فقط بہ افق هایِ دور خیره مانده ایم و
بہ آدمھایی فڪر می ڪنیم
…ڪہ حتیٰ یادشان نیست
………ما وجود داریم…
…گاهی تا سنگی زیر پایمان نباشد و
زمین نخوریم
با احتیاط قدم برداشتن را
یاد نمی گیریم………
…خیلی چیزها تقصیرِ روزگار نیست
تقصیرِ سر بہ هواییِ…