آسمان خیره به ژرفای نگاهم شده ای
باز بر بیکسی خویش گواهم شده ای
گوییا باز غمی در نظرت آمده است
که چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ای
آه! میدانم و میدانم و میدانم, آه
ز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ای
باز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟
آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟…
باز بر بیکسی خویش گواهم شده ای
گوییا باز غمی در نظرت آمده است
که چنین تیره تر از بخت سیاهم شده ای
آه! میدانم و میدانم و میدانم, آه
ز چه دردیست که هم نغمه آهم شده ای
باز یاران همه رفتند و تو تنها ماندی ؟
آسمان باز چرا چشم به راهم شده ای؟…
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری