یک دست گلاب و یک دست..
نیم شب است..گوشه ی پرده را بالا زدم .
دوباره خواب از چشمم پریده
و هوش از سرم.نوزاد همسایه همچنان
میگرید.هنوز کیسه زباله آنطرف خیابان
در سوز سرما خش خش به راه انداخته.
باز صدای گربه ای می آید گرسنه..
کتابهای روی میز ...