شهادت میدهم به مرغان سپید بال هنگامی که تو را به یاد میآورم و از تو مینویسم قلم در دستم شاخه گلی سرخ میشود نامت را که مینویسم ورقهای زیر دستم غافلگیرم میکنند آب دریا از آن میجوشد و مرغان سپید بال بر فراز آن پرواز میکنند هنگامی که از تو مینویسم مداد پاک کنام آتش میگیرد پیاپی باران بر میزم میبارد و بر سبدِ کاغذهای دور ریختهام گلهای بهاری میرویند و از آن پروانههای رنگارنگ و گنجشگکان پر میگیرند وقتی آنچه نوشتهام را پاره میکنم، کاغذ پارههایم قطعههایی از آینهی نقره میشوند مانند ماهی که روی میزم بشکند. بیاموز مرا چگونه بنویسم از تو یا چگونه فراموشت کنم.
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری