عارفی شبی نماز همی کرد. آوازی شنید که: ای شیخ خواهی از آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟ عارف جواب داد: بارخدایا خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت نکند؟ آواز بر آمد : نه از تو, نه از من!!