بر آستانه ی جانان، که روضه ی ارم است
اگر تو را گذری افتد ای نسیم شمال
بگو: ز کوی تو رفتم، به شوق اینکه مرا
چو دوستان قدمی چند آیی از دنبال
به این امید دگر باز آمدم سویت
که بر سر رهم آیی و پرسیم احوال
ولی ز خانه تو در رفتن و در آمدنم
برون نیامدی ای شمع حجله گاه جمال
تغافل تو همانا به من بود مخصوص
وگرنه غیر من رانده از حریم وصال
دگر هزار کس از شهر رفت و باز آمد
که هم مشایعتش کردی و هم استقبال