دیرسوتر
لحظه ی خاموش بلندی
پامال سکوتی شد که روی هیچ خاطره ای ردّی نداشت.
من بودم و دعای پیرزنی که امام رضا (ع) نطلبیده بود
و نفس خسته و پرچروک پنجره ای که تمام دود شهر را می بلعید