در میان خاطراتم با تو خلوت می کنم
بی قرار و بی صدا از عشق صحبت می کنم

رو به قبله می نشینم ، قبله ی چشمان تو
آه را در سینه ی داغم تلاوت می کنم

بی تو لبریز تمنای شقایق می شوم
دشت احساس و نگاهت را زیارت می کنم

در حضور آسمان و بستر رنگین کمان
حق رنگ چشم شب را من رعایت می کنم

هر چه دارم می سپارم باز امشب دست تو
باز هم یاد تو را غرق خجالت می کنم