از خنده و جادو و نگاه و سخن و ناز
بس تیر جفا بر من از آن سیم تن آمد
هم صحبتی اش گر چه مرا همچو عسل بود
چون زهر مرا وحشت ختم سخن آمد
بگذشت چو باد آخر و از مزه وصلش
چیزی نچشیده گه راهی شدن آمد