متّکی بر زانوانِ خویشم از دنیا جدا
تک درختِ خسته‌ای از جمعِ جنگل‌ها جدا
سایه‌سارِ کوچکی را خب نگهبانم هنوز
سایه‌ساری از غم و اندوهِ صد فردا جدا