ساقی اگرم می ندهی میمیرم ور ساغر می ز کف نهی میمیرم
پیمانهٔ هر که پر شود میمیرد پیمانهٔ من چو شد تهی میمیرم
از بیم رقیب طوف کویت نکنم وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما این نتوانم که آرزویت نکنم
دانی که چها چها چها میخواهم وصل تو من بی سر و پا میخواهم
فریاد و فغان و نالهام دانی چیست یعنی که ترا ترا ترا میخواهم
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم او را به من و مرا به او بازرسان
پیمانهٔ هر که پر شود میمیرد پیمانهٔ من چو شد تهی میمیرم
از بیم رقیب طوف کویت نکنم وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما این نتوانم که آرزویت نکنم
دانی که چها چها چها میخواهم وصل تو من بی سر و پا میخواهم
فریاد و فغان و نالهام دانی چیست یعنی که ترا ترا ترا میخواهم
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم او را به من و مرا به او بازرسان
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری