یادت امشب به برم بود... خدا می‌داند
دیده بر چشم ترم بود... خدا می‌داند

خندهء روی لبت، حکم غزل داشت ولی
گریه‌ات در نظرم بود... خدا می‌داند

چشم تو جام شرابی‌ست، نگاهت چون می
مستی آن به سرم بود... خدا می‌داند

آن که در عشق تو هی سوخت، ولی هیچ نگفت
سینهء پر شررم بود... خدا می‌داند

رد شدی از سر کویم، به تمنا گویا
یوسفی در گذرم بود... خدا می‌داند

آنچه بر روی تو می‌ریخت شب بارانی
اشک و خون بصرم بود... خدا می‌داند

پای بی‌مهری و بی‌معرفتی‌های دلت
مانده‌ام؛ این هنرم بود... خدا می‌داند