ڪاش از شعرم بخوانے، در دلم غوغاست بے تو
ڪاش برگردے عزیزم!، عاشقت تنهاست بے تو

در نبودت واژه هایم، رنگ و بوے غم گرفته
شعر گفتن در غیابت سخت جان فرساست بے تو

با دلے رنجور و خسته من برایت مے نویسم
از نگاه ابرے من، دفترم دریاست بے تو

این جهان را هرچه گشتم، جز جفا چیزے ندیدم
رفتے و در این جهنم ، عشق ناپیداست بے تو

در هواے خانه ے من ، عطر آغوش تو مانده
رد پاے رفتن تو، بر دلم بر جاست بے تو

آنچنان جان داده ام ڪه، تا ابد در جمع یاران
مجلس ختمے برایِ، جان من برپاست بے تو