ببین ابر سیاهی پنجه در خون دلم دارد
شب است و لشگری قصد شبیخون دلم دارد

سپاهی از تگرگ و برف و باران میرسد، آری
گمانم پادشاهی قصد هامون دلم دارد

به جنگ نابرابر میبرد این شعله‌ها ما را
چه کار آتش به هی هی‌های محزون دلم دارد

شبیه خانه‌ای ویران وطن در غصه می‌سوزد
چه حال گریه‌ای عمریست کارون دلم دارد!

تو را میخوانم ای همدم! در این شب‌های تنهایی
که صدها راز با چشم تو مجنون دلم دارد

تو خورشید جهان آرا! به گرمی لب گشا زیرا-
لبت سر رشته‌ای در کار افسون دلم دارد

#علی_رضا_جعفری