دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم ، نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو