نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
باغهای دلگشا در زیر پر باشد مرا

تلخرویان را می روشن گوارا می کند
ابر بی می، کوه بر بالای سر باشد مرا

نیستم یک لحظه بی مشق جنون، هر جا که هست
نوخطی پیوسته در مد نظر باشد مرا

باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا