به پایت ریختم اشڪے و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمے گردم ڪه چون شمع سحر رفتم

تو رشک آفتابے ڪے به دست سایه مے آیے
دریغا آخر از ڪوے تو با غم همسفر رفتم