در دلش مهرتو بود اما به لب انکار کرد
شیخ تا چشمش به تو افتاد، استغفار کرد
گفت باید دورشد، از دام شیطانِ رجیم
دوستت هرگز نخواهم داشت را تکرار کرد
از گزندت ایمنی می خواست دور خویش را
با نماز و روزه و تسبیح خود ، دیوار کرد
ای که دلسنگی و دلتنگی نمی باید مگر !؟
تا که فرصت هست ،اندیشه ، به حال زار کرد
جای این دیوار های تفرقه انداز، کاش
شهر را نقاشی ِ گیسوی گندم زار کرد
رفته ای از دیده باید با چه رویی ،جمله ی ....
مانده ای در قلب من محفوظ را اقرار کرد
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری