اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشم هایم را ، سکوتم را ، صدایم را

اگر می شد برای دیدنت ، دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم !

دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده

همیشه بت پرستم ، بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده ، به چشمان تو دل بسته

تو هم حرفی بزن ، چیزی بگو ، هر چند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری ؟!

خودم می دانم از چشمانت افتادم ، ولی این بار
بیا و خورده هایم را ز زیر دست و پا بردار