غم بی حساب بود و کسی باورش نشد
حالم خراب بود و کسی باورش نشد
لبخند میزدم که نفهمند عاشقم
شادی نقاب بود و کسی باورش نشد
گفتند این و آن که بگو دوست داریاش
وصلش سراب بود و کسی باورش نشد
او یک بهشت بود ولی از بهشتِ او
سهمم عذاب بود و کسی باورش نشد
پرسید با کنایه که “من گفتهام بمان؟ ”
این خود جواب بود و کسی باورش نشد
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری