نیمی از جانِ مرا بردی، محبت داشتی 
نیمِ باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی 
 
بر زمین افتادم و دیدم سراغم آمدی 
دستِ یاری چیست؟ سودای غنیمت داشتی 
 
خانهای از جنسِ دلتنگی بنا کردم ولی 
چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی 
 
زخم خوردم،گاهی از ایشان و گاه از چشم تو 
با رقیبان بر سر جانم رقابت  داشتی 
 
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست، کاش  
اندکی در مهربانی نیز همت داشتی
		
Gusto
			
			 Magkomento 		
	
					 Ibahagi				
						 
											 
		