غرور خشک درختانم،به زیر خشم تبر آری فتاده ریشه ی ایمانم، به زیر خشم تبر آری قنوت دست من و جنگل، شکسته در طلب باران از این قنوت پشیمانم، به زیر خشم تبر آری مرمتی است؛ چو ابراهیم، به دست سبز تو کاش افتد در این خرابه بت جانم، به زیر خشم تبر آری غزل غزل همه حیرانم،عذاب عشق تو در جانم و شاخ و برگ پریشانم، به زیر خشم تبر آری به عشق چشم تو پابندم وگرنه دست تو می داند بدین شکیب نمی مانم، به زیر خشم تبر آری
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو گر نخواهی کبر را رو بیتکبر خاک شو خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو گر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخست ور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شو خشم سگساران رها کن خشم از شیران ببین خشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شو لقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخور لقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شو رو تو قصاب هوا شو کبر و کین را خون بریز چند باشی خفته زیر این دو سگ چالاک شو