خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد ماه درویش نواز از پس قرنی بازم مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد