و این گل رز
به عقوبت کدامین گناه
این چنین به خاک افتاد
وقتی دست‌های ما
یکدیگر را
بدرود گفت
به خانه می‌رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید
و برادرش کیفش را زیر و رو می‌کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را
در دست فشرده کتاب هندسه‌اش
و خندیده بود