مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست 
 
مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست
 
برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس
 
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
 
بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست
 
بیا، که بیتو ندارم سر بقا ای دوست
 
چه کردهام که مرا مبتلای غم کردی؟
 
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
 
کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
 
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
										
					
					
					
					        
					
					
					
										
					
					
					
							
										
					
					
													
				
مکن، مکن، به کفاند هم رها ای دوست
برس، که بیتو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست
بیا، که بیتو مرا برگ زندگانی نیست
بیا، که بیتو ندارم سر بقا ای دوست
چه کردهام که مرا مبتلای غم کردی؟
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟
کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست
Curtir
			
			 Comentario 		
	
					 Compartilhar				
						 
											 
		