باورم نیست
امروز و فردا را
من گذشته ام
از فراز خود آمدم دیروز
کنار خاطره
چشم در چشم
خیره
اشک و بغض چشمانش
دلم لرزید
کاری زدستم برنمی آید
تو گویی مادر دوران
زغم انگشت خود را می گزد
خاطرم هست
هر وقت من
هر روز من
دیروز من