می‌چکد اشک روی پاهایم
که به تهران نمی‌رسد دیگر
به نهیبی صدای مغزم گفت
نکن این را تو گوشزد دیگر.
من از این سرزمین گریزانم
به کجا می‌روم؟ نمی‌دان