تصور میکنم یارم در اینجاست
دوچشم مست او مانند دریاست
فتاده عکس من در موج چشمش
ز موج چشم او اینگونه شیداست
شدم دیوانه هر شب از خیالش
دلم مجنون و او مانند لیلاست
شبی تاریک و سرد و بی ستاره
دودیده هر زمان در راه فرداست
که آید از ره دوری بهارم
ولی این شب بسان شام یلداست
نسیم آرد دمی از عطر گیسوش
معطر خود ز بویش باغ گلهاست
مشامم می کند هردم نوازش
تو گویی مشک آن آهوی صحراست
به رقص آورد، خاقان چون قلم را
عزل با نام زیبایش چو زیباست
خاقان_کرمی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری