فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    جستجوی پیشرفته
  • ورود
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2021 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    درباره • با ما تماس بگیرید • خط مشی رازداری • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب زبان

  • English
  • Arabic
  • Dutch
  • French
  • German
  • Italian
  • Portuguese
  • Russian
  • Spanish
  • Turkish
  • Farsi
جامعه
انجمن
کاوش
کاوش پست های محبوب فیلم بودجه
© 2021 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
  • English
  • Arabic
  • Dutch
  • French
  • German
  • Italian
  • Portuguese
  • Russian
  • Spanish
  • Turkish
  • Farsi
درباره • با ما تماس بگیرید • خط مشی رازداری • شرایط استفاده • بازپرداخت
  • ایجاد آلبوم
  • ایجاد آگهی
  • ایجاد درخواست جدید بودجه
  • ایجاد گروه جدید
Mona2
User Image
به پوشش جابجایی بکشید
Mona2

Mona2

@Mona2
  • جدول زمانی
  • گروه ها
  • دنباله 137
  • دنبال کنندگان 40
  • عکس
  • فیلم ها
137 دنباله
40 دنبال کنندگان
811 ارسال ها
زن
image
image
image
image
image
image
Mona2
Mona2
پیش 8 روز ·ترجمه

قفل سنگین خورده با بغض تو صد در بین ما
غیر از این دیوار چیزی نیست دیگر بین ما

یاد آن #یکشنبه های سبز بارانی به خیر
رفت و آمد داشت بیش از صد کبوتر بین ما

از همان روزی که نبضم در کنارت تند زد
سنگ ها انداختند این قوم کافر بین ما

ابتدا لبخندهامان از دهان افتاد و بعد
در گرفت این گونه جنگی نابرابر بین ما

با نگاهی سرد، فصل انجماد آغاز شد
تا قضاوت می کند امروز خنجر بین ما

عاقبت روزی که می آیی برای دیدنم
فاصله انداخته یک سنگ مرمر بین ما

پسندیدن
نظر
Mona2
Mona2
پیش 8 روز ·ترجمه

بين عقل و عشق ديواري ست از جنس خيال
عقل مي گويد جدايي،،عشق مي گويد وصال

اين دو در يک تن نمي باشند آرام و به جوش
عشق مي گويد فقط دل،عقل مي گويد خموش

در تنازع بوده اند با يکدگر از ابتدا
راهشان فرسنگ ها باشد ز يکديگر جدا

گاه عقل از گوشه وجدان ما
مي کشد دستي بر احوالات ما

گويد اي عاشق طريقت نيست اين
عاشقان را درد باشد در زمين

پس بيا با من سفر را ساز کن
زندگي با عقل را آغاز کن

ليک عشقي که درون ما نشست
چشم را همواره روي عقل بست

گر چه عمري را پريشان مانده ايم
عشق را سرلوحه خود خوانده ايم

از همان روز ازل حیران شدیم
در جدال عشق سرگردان شدیم

نیست با اندیشه ما را هیچ کار
تا قیامت عشق باشد ماندگار

فائزه_ناظر

پسندیدن
نظر
Mona2
Mona2
پیش 8 روز ·ترجمه

وقتی کنارم نیستی از درد لبریزم
باید که از این زخم‌ها قدری بپرهیزم

من سال‌ها در گور خود بی‌شعر خوابیدم
شاید که با یک بوسه‌ات از جای برخیزم

گاهی تو را می‌آورم از روزهای دور
قدری غزل می‌خوانی و هی اشک می‌ریزم

گم گشته‌ای در لای تقویم غزل‌هایم
ای کاش می‌شد تا تو را بر گردن آویزم

چون گردبادی زخم‌خورده، گیج و سرگردان
رد می‌شوم از روزهایت... مثل پاییزم

خوابم نمی‌آید در این شب‌های تنهایی
با دست‌های بسته‌ام، هر شب گلاویزم

بیهوده می‌گردی به دنبالم... گریزانم
حالم بد است این روزها، از درد لبریزم


امیر_وحیدی

پسندیدن
نظر
Mona2
Mona2
پیش 8 روز ·ترجمه

نوش بیامد چو پیمانه سر انداخته بود
با خدا راز دل آن دیده برافروخته بود

شرم شاهد باشی و شکوه شور شیدایی
پروانه ای بود کز حالت تو سوخته بود

جام شاهد لبخند رخ دوست می دانست
از آتش دیده اندرین کار دل دوخته بود

هر که میگفت که یارت شوم می شنیدم
در جوارش دلبری در بر من سوخته بود

شور لطفش زلف چین می کرد آن نازنین
از می اش عاشقی بر دیده افروخته بود

دل کسی چون بدست آورد جان شود
آنکه در جان و دل عشق اندوخته بود

هر آنکه یار فروخت پنی سود نکند، چو
آنکه یوسف به طپس قاهره فروخته بود

پرنیان؛دوست نوش گفت بنوشان وی را
یا رب، عشق حسابی ز تو آموخته بود

علی_پرنیان

پسندیدن
نظر
Mona2
Mona2
پیش 8 روز ·ترجمه

حس خوبیست
همین ڪه ڪسے صدایت بزند
و بندِ دلت
از شنیدنِ صدایش پاره شود ..
همین ڪه هیچ نخواهے فقط باشدُ
بماند و بماند ..
همین ڪه بیشتر از بیشتر
دوستش بدارے ..

گاهے تلخ و گاهے شیرین
اما خواستنے ست ..
صاحبِ این حس در من تویی
آرے تو ...

پسندیدن
نظر
بارگیری پست های بیشتر

دوست

مطمئن هستید که می خواهید بی علاقه باشید؟

گزارش این کاربر

مهم!

آیا مطمئن هستید که می خواهید این عضو را از خانواده خود جدا کنید؟

نماد خود را برش دهید

avatar

ویرایش پیشنهاد