از نگاه روی تو ، دل سیر می گردد مگر
آخر آدم با تو باشد ، پیر می گردد مگر

با نگاهی قلب من را کرده ای مال, خودت
شهر با یک حمله ای تسخیر می گردد مگر

لحظه ی دیدار عکست نیز خشکم می زند
بی طناب، این دست و پا زنجیر می گردد مگر

عاشقم ، باشی ، نباشی ، سرد باشی یا که گرم
حس عاشق لحظه ای تغییر می گردد مگر

در میان حس من، هر واژه عاجز مانده است
آتش دل با سخن تعبیر می گردد مگر...!!