تو که خود ناب ترین  شعر دل انگیز  منی 
چه نویسم  که ز  شرمش  قلمم خم  نشود  
 
چه  سرایم  که  شود  لایق  وصفت ای گل 
وصف  رویت  به دو صد شعر فراهم نشود 
 
دردهایی   که  در  این  سینه  تلمبار  شده 
جز به یک گوشه ی چشمان تو مرهم نشود  
 
این دلی را که شده سرکش و جولان  دارد 
تا  تو   فرمان  ندهی  عاقل  و  آدم  نشود 
 
 این تن خسته در  آغوش تو  جان می گیرد 
جز به  آغوش تو  این تب زده  محرم  نشود 
 
به  وصال  تو  رسیدن  شده اندیشه ی من 
دست من گیر که  آمال  دلم  "غم"  نشود..
		
Beğen
			
			 Yorum Yap 		
	
					 Paylaş				
						 
											 
		 
			
Mona2
Yorum Sil
Bu yorumu silmek istediğinizden emin misiniz?