ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم موج ز خود رفته ئی تیز خرامید و گفت هستم اگر میروم گر نروم نیستم دل من بی قرار آرزوئی درون سینهٔ من های و هوئی سخن ای همنشین از من چه خواهی که من با خویش دارم گفتگوئی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟