دیدم از چاک گریبانش صفای سینه را
گفتمش خوش گو دوگو آیینه را
زاهد صدساله گربیند دوچشم مست او
رهن می بگذارد از جان خرقه پشمینه را
از افق خورشید سرزدیاکه درگلزارجان