دیکھو
بلاگ
مارکیٹ
صفحات
مزید
نیم ساعت پیش، خدا را دیدم که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت و رو به ایوانی که من ایستاده بودم، آمد آواز که خواند، تازه فهمیدم پدرم را با او اشتباهی گرفتهام
مزید لوڈ کریں
آپ اشیاء خریدنے والے ہیں، کیا آپ آگے بڑھنا چاہتے ہیں؟