نمیدانم دلم دیوانهٔ کیست…کجا آواره و در خانهٔ کیست
نمیدانم دل سر گشتهٔ من…اسیر نرگس مستانهٔ کیست
تو دوری از برم، دل در برم نیست…هوای دیگری اندر سرم نیست
بجان دل­برم کز هر دو عالم…تمنای دگر جز دلبرم نیست
نگارِ تازه خیز من کجایی…به چشمان سرمه ریزِ من کجایی
نفس بر سینه طاهر رسیده…دمِ مردن عزیز من کجایی
سیاهی دو چشمانت مرا کشت…درازی دو زلفانت مرا کشت
به قتلم حاجت تیر و کمان نیست…خم ابرو و مژگانت مرا کشت
ز دست دیده و دل هر دو فریاد…که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد…زنم بر دیده تا دل گردد آزاد