گل که پژمـرد بی صدا دیدم که گلدان گریه کرد
باد هم ماتم گـرفت در کنج ایوان گریه کرد
ظاهـری دَم از وفا ، از پشت خنجـر می زنیم
بر چنین شخصیت چندگــانه ایمان گریه کرد
عشق هامان را هوس دزدیده باخــود می برد
چونکه غارت شد نمک دیدم نمکدان گریه کرد
وای بر احــــوالمان در این دو روز زنـــدگی
بار مشگل ما به هم دادیم و آسـان گریه کرد
جنس دلهامـان چرا سنگی شده در روزگار؟
درد ما بی مـــرهم و دیدم که درمان گریه کرد
بس جفـا درحق هم در این زمان کرده بشر
آسمان بغضش گرفت برحال انسان گریه کرد
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری