چشمانت زنی بود
شبیه به آوازی که به شب لم داد
خندیدی
به دیواری که صدایش را
به پنجره‌ی دیوانه می‌فروخت
غروب که از شانه‌هایم افتاد
جهان در کوچه‌ای مردآلود
چادر باد را گم کرد
چشمانت زنی بود...