دوباره یک نفر آمد مرا به هم زد و رفت 
و سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفت 
 
کسی که مثل همه گفت : "دوستت دارم" 
درست مثل همه، آمد و به هم زد و رفت 
 
درست مثل همه، بی مقدمه از راه ... 
رسید و سنگ بر آئینه ی دلم زد و رفت 
 
مرا سپرد به کابوس ها، به هر چه محال 
به لحظه های من اینگونه رنگ غم زد و رفت 
 
کسی که برکه ی آرامش مرا  ... آشفت 
به هستی ام - که نبود - آتش عدم زد و رفت 
 
تمام حرف من این است : آخر اینگونه 
چگونه می شود از عهد عشق دم زد و رفت
		
پسندیدن
			
			 نظر  		
	
					 اشتراک 				
						 
											 
		