به فصلی رسیده ام که... نه روز دارد نه شب...! فقط غروب است که روی غروب می افتد؛ آسمانی که وا نمی شود و ابرهایی که نمی بارند؛ و زمینی که قهر است و به آغوشم نمی گیرد...! تنها صدای پنجه ی باد است که سرم را پُر می کند و دلم را خالی؛ میوه داده دلتنگی ام نمی چینی...!