دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش دارد
هوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارد

دلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کرده
هوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کرده

دلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکرده
و او را در بیابانی،خراب و دربه در کرده

دلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانش
به عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانش

دلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای دارد
هوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارد

دلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت دارد
هوای بوسه ای شیرین از آن شیرین لبت دارد

دل است دیگر ببخش یارا،هزاران آرزو دارد
از آن آب لب سرخت،خیال یک وضو دارد

و در آخر دلم لرزید،به چشمانت نظر انداخت
گناه او نظر بازی به تاوانش جهانی باخت

✍امیرحسین نوروزی تپه کلی