صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست
یک بار گفتی میروم تکرار لازم نیست

وقتی دلت با من نباشد بودنت درد است
هر بار می گفتم بمان این بار لازم نیست

چیزی نگو تا بیش از این ها نشکنم دیگر
بی حرف بگذر بی وفا اقرار لازم نیست

حالا که آغوشم فقط در حکم زندان است
آزاد هستی بعد از این اجبار لازم نیست

با چشم هایی خیس راهی کردمت اما...
وقتی نمی خواهی مرا اصرار لازم نیست

پنهان نکن لبخند خود را موقع رفتن
عاشق نبودی بی گمان انکار لازم نیست

بگذار خوش باشد دلم با زخم تنهایی
بعد از تو میمیرد ولی تیمار لازم نیست

هرچند نزدیکی به من مانند پیراهن
صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست...