تير مژگانت دلم را خسته كرد
آتش چشمت مرا دلبسته كرد
آن نگاه پاك و چون درياي تو
اين دل بشكسته را وابسته كرد
آن صفاي خفته در چشمان تو
آتشي در جان اين دلخسته كرد
رشته اي از مهر تو در دل فتاد
مرغ آزاد دلم پر بسته كرد
اختياري من ندارم چون كه او
دل براي مهر تو شايسته كرد
من ندانستم دلم كي شد اسير
چون نگاهت دل خراب آهسته كرد