آن قَـدَر فـاصـله افتـاده میـانِ من و تو
کـه فرامـوش شده، نام و نشانِ من و تو

ماجرای مـن و تـو، نقل محافل شده بود
پیش از آنی که رسد فصـلِ خزانِ منو تو

سرِ ایـن مسألـه من، با همه درگیر شدم
کَـس ندارد خبـر از، رازِ نهـانِ مـن و تـو

بس کـه حسرت شده همخانهٔ آزادیِ ما
اشکِ غم میچکد از، چشمِ زمانِ من و تو

حتم دارم که تو هم حالِ دلت خوب نشد
بۍشک این فاصله شد قاتلِ جانِ منو تو

روزهـا می گذرد ، ما بد و بدتـر شده ایم
ضربـه ها میخورد از غصه روانِ من و تو

می‌نویسم به تو از این دلِ"تنها"ی خودم
مثـلِ من پیر شده نـامه رسانِ من و تـو