قهوه چشمان تو ترک است و من ایرانی ام

با کدامین ترجمان یک جرعه می نوشانی ام ؟

سالها در حبس ترفند زلیخا بوده ام

ظاهرا آزاد اما یوسفی زندانی ام

تو شرار آذرستانی و من از ابتدا

مهربان بودم ولی بی مهرتان آبانی ام

در نگاه سردتان آتشفشان هایی مهیب

لاجرم من ناگزیر از ورطه ای طوفانی ام

مثل داعش هر تمدن را به چالش میکشی

من شبیه شهر ویران گشته کوبانی ام

تو شکوه بیستونی و من از ضرب گسل

مثل ارگ بم شدم ، در معرض ویرانی ام

از ده آبان ، هزار و سیصد و رنج و ملال

دائما درگیر با تشویش و سرگردانی ام

دست بر میداشتی کاش از سر این سرنوشت

روزگار ، ای مهر باطل خورده بر پیشانی ام

مهتاب عزیزی