آمدم عرض ادب بر قدم یار کنم
دل و جان را به فدای گل بی خار کنم

آمدم تا که شوم بر در تو حلقه به گوش
دل دهم بر تو و خود را به تو دلدار کنم

من که عمریست ز چشمت شده ام مست و خراب
چه شود تا ز وصالت دل و هوشیار کنم؟

کرده بودند رقیبان همه روزم شب تار
همه روز رقیبان چو شب تار کنم

گر تو خواهی که بیایی ز دلم یاد کنی
گل بپاشم به رهت، شهر خبردار کنم

یا که خواهی تو بیایی به رقیبم برسی
سر راه تو بگیرم ز تو دیدار کنم

ای خلیل از غم عشق چه کسی می
نالی؟
گو که دل را بدهم شهره بازار کنم

خلیل_قربان