نگاه

بی نگاهت میل اندوه و خزان داریم ما
چشمکی زن تا ابد آن را نهان داریم ما

چشم هایت تیر و قلبم ای دریغا شد
نشان
شک نباشد رزم ابروی کمان داریم ما

آسمان خندید تا دیدت دل از ما برده ای
گفت دزد معتمد در کاروان داریم ما

حس شیرین نگاهت را چشیدم با دلم
بر دل از طعم ملس جای زبان داریم ما

شام یلدا می رود وقتی بخندی مثل روز
روی موج خنده ات رنگین کمان داریم ما

خواب و رویا در صدف گوهر نشیند بهر ناز
اذرخشی یا عبث بر تو گمان داریم ما

شهرزاد قصه گفت از برف و باران و تگرگ
از تو بحر و موج و جزر بیکران داریم ما

ناز چشمانت بیا چشمک بزن بر روی ما
یاد یار دلنواز و مهربان داریم ما

پروین اکبریان