Watch
رویدادها
وبلاگ
بازار
صفحات
بیشتر
حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله .... اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب اما بعض وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیج وقت نمیتونی پرتشون کنی .
بار دیگر
You are about to purchase the items, do you want to proceed?